اگر چه زخمی و خاموش و سر جدا آورد
تو را برای من از عرشِ نی خدا آورد
تو را به روی طبق روی دست های بلند
برای گرمی این بزم بی نوا آورد
قدم گذار به چشمی که ریخت مژگانش
سرم به گوشه ویرانه ام صفا آورد
"عدو شود سبب خیر اگر..."تو را دیدم
ولی نپرس عزیزم سرم چه ها آورد
به قصد کشت سراغم گرفت یک سیلی
و باز نیت خود را ادا به جا آورد
به پاره معجر ما هم طمع نمود آن که
مرا به حلقه چشمان بی حیا آورد
دلم برای عمو سوخت پیش نامردی
که قرص نان تصدق برای ما آورد....
" حسن لطفی